سلام دوستهای من. خوبید سلامتید؟
طی این پست و بعدیش میخوام کلی براتون حرف بزنم. از یک آخر هفته هیجان انگیز تا یه مبارزه(یا مسابقه) تا یه رویداد علمی کامیپوتری و کلی چیزهای خوب دیگه که طی این دو هفته یاد گرفتم و تجربه کردم.
قبل از هر چیز دلم میخواست بگم یکی از دلایلی که تصمیم گرفتم در یک کشور دوم زندگی کنم دسترسی به این امکانات خوب بوده. نه اینکه داخل ایران از این قبیل امکانات اصلا نیست ولی شرایط یکم متفاوته! و جا داره بگم مقصرش هم خودمونیم که در بوجود آوردن اتفاقات خوب برای هم و به کمک هم خساست میکنم. اتفاقات خوبی که این چند مدت برای من افتاد مدیون منش همبستگی و همدلی یک تیم در فرهنگ غربیه(فرهنگ غربی خوبی داره بدیم داره که ما باید خوبیاش رو یاد بگیریم و با خوبیهای خودمون تلفیقشون کنیم) از این بحث بگذریم بریم سر اصل داستان:
یه روز معمولی که در حال وبگردی بودم به رویدادی(Open-Stack Summit) برخوردم که قرار بود در برلین برگزار بشه، خیلی هیجان زده شدم چرا که زمانی در حال فکر کردن بهش بخواب میرفتم و با رویاش از خوب میپریدم. اوپن استک! برخلاف اسمش که مثله یه نرمافزار معمولی میمونه خیلی پروژه گندهای هست(بوده و خواهد بود) یه زمانی خیلی سعی میکردم یادش بگیرم و باهاش استارتآپ راه بندازم و کلی چیزه دیگه تا اینکه حتی یک مرتبه یه تیم کوچیک هم درست شد ولی بدلیل نداشتن منابع علمی و همچنین نداشتن یه رهبر دلسوز برای گروه کلا این مسئله منتفی شد! جا داره به اون گروه یه سلام ویژه بکنم. بنابراین تصمیم گرفتم برای یاد گرفتنش خودم رو بندازم وسط ماجرا، و این شد که به عنوان سیسادمین کارآموز(Junior) به استخدام یک شرکت در اومدم. از اونجایی که نمیخوام تبلیغ شرکت خاصی بکنم از بردن نامش اجتناب میکنم ولی اگه کنجکاوتون کرده پیشنهاد میکنم به صفحه لینکداین من برید و سوابقم رو بررسی کنید حتما پیدا میکنید کجا رو میگم. تازه همزمان توصیه میکنم اگه دوست دارید لب مرز تکنولوژی کار کنید حتما برید اونجا کار کنید.
صفحه رو که باز کردم دیدم قیمت شرکت در رویداد از ۴۹۹ دلار شروع میشه. خوب خودم که برام سخت بود از جیبم پرداخت کنم، تو فکر بودم به شرکتی که براشون کار میکنم بگم ولی از اونجایی که دانشجو هستم و بصورت پارهوقت کار میکنم خیلی بعید میدونستم درخواستم مورد قبول واقع بشه. چاره چه بود؟ در لحظه هیچی به ذهنم نمیرسید و پیش خودم گفتم خیلی هم مهم نیست. همینطور که داشتم توی صفحات مختلف سایت مربوطه میگشتم چشمم خورد به یک رویداد جالب دیگه. اسمش بود Open-Stack Hackathon. هکتون در واقع یه رقابت و چالش برای برنامهنویسها و سیسادمینها(بالاخره باید یکم برنامه نویسی بلد بود) است که چالشها و یا پیشنهادات مربوط به یک موضوع خاص توسط افراد مطرح میشه و یه هیات تصمیم میگیره کدام ایده ها باید یک تیم بشه و نهایتا نظریه پردازها یا صاحبان ایده به عنوان لیدر و بقیه به عضوت تیمها در میان تا طی یک مدت زمان مشخص ایده رو مثل یه پروژه واقعی بنویسن و پیاده سازی کنند. قبلتر هم یک هکتون رفته بودم و اونجا تیم ما سوم شد و برنده جایزه موزه بازیهای کامپیوتری شدیم که خیلیم بهمون خوش گذشت. بنابراین تصمیم گرفتم ثبت نام کنم. این اتفاقات شاید سه یا چهار ماه پیش افتاده(تجربه من: همیشه باید برای شرکت در همچنین رویدادهایی بسیار زود اقدام کنیم اگر نه بعلت محدودیت ممکنه بسته بشه). روز موعود فرا رسید و من هم با لبی خندون و دلی شاد (یکم هم سرخوش) وارد شدم. خوشبختانه از اصل موضوع که اپناستک بود اطلاعات کافی داشتم. زبان برنامه نویسی مرتبط به اپناستک هم پایتون هست که به آن هم اندکی مسلط بودم و همین بهم اعتماد به نفس داد تا در یکی از تیمها مشارکت کنم.