در مفهوم سیاسی، موازنه مثبت و منفی به نحوه برخورد احزاب، دولتها، و سازمانهای بینالمللی با چالشها و موقعیتهایی اشاره دارد که میتوانند به تقویت یا تضعیف ثبات سیاسی منجر شوند. در این مقاله، به بررسی تأثیرات این دو نوع تعادل در زمینه سیاسی میپردازیم.
موازنه مثبت در سیاست
موازنه مثبت در سیاست به معنای ایجاد یک فضای تعاملی است که در آن گروههای مختلف سیاسی میتوانند نقاط اشتراک پیدا کنند و راهحلهای مشترک برای مسائل مختلف بیابند. این رویکرد بر مبنای تفاهم، مشارکت و احترام متقابل بنا نهاده شده است.
مثالهایی از موازنه مثبت عبارتند از:
– اجماع سازی در پارلمان برای تصویب قوانین مهم
– گفتگوی ملی برای حل اختلافات قومی یا مذهبی
– همکاریهای بینالمللی برای مقابله با تغییرات اقلیمی
منابعی که به موازنه مثبت در سیاست پرداختهاند، شامل مقالاتی از نظریهپردازان سیاسی مانند “جان رالز” و “یورگن هابرماس” میباشند. کتاب “عدالت بهعنوان انصاف: بازنگری” اثر رالز (Rawls, J. (2001). Justice as Fairness: A Restatement. Harvard University Press.) و کتاب “نظریه عمل ارتباطی” نوشته هابرماس (Habermas, J. (1984). The Theory of Communicative Action. Heinemann.) را میتوان در این زمینه مورد استناد قرار داد.
نمونههای عملی از موازنه مثبت در سطح ملی
1. انتقال قدرت در آفریقای جنوبی: انتقال قدرت از حکومت آپارتاید به دولتی دموکراتیک تحت رهبری نلسون ماندلا در دهه 1990 یکی از بارزترین مثالهای موازنه مثبت در سیاست است. این فرایند که شامل مذاکرات گسترده میان نمایندگان سفیدپوست و اکثریت سیاهپوست بود، به صورت مسالمتآمیز و با هدف ایجاد جامعهای چندنژادی انجام شد.
2. گذار به دموکراسی در اسپانیا: پس از مرگ دیکتاتور فرانکو در سال 1975، اسپانیا تجربهی یک گذار موفق به دموکراسی را داشت. این فرایند که به عنوان “تبدیل دموکراتیک” شناخته میشود، شامل یک دوره اصلاحات سیاسی بود که منجر به برگزاری انتخابات آزاد و تدوین قانون اساسی جدید شد و در نهایت اسپانیا را به یک دموکراسی پارلمانی تبدیل کرد.
3. سازش ملی در روآندا: پس از نسلکشی فجیع در روآندا در سال 1994، این کشور شاهد تلاشهای گستردهای برای بازسازی و مصالحه ملی بود. دولت جدید روآندا با ایجاد برنامههایی مانند دادگاههای گاچاچا و کمیسیون وحدت و مصالحه ملی، به درمان زخمهای نسلکشی پرداخت و تلاش کرد تا زمینههای یک جامعهی متحد و صلحآمیز را فراهم کند.
نمونههای عملی از موازنه مثبت در مذاکرات بینالمللی
1. معاهدهی صلح کمپ دیوید: معاهدهی صلح میان مصر و اسرائیل که در سال 1978 با میانجیگری رئیسجمهور وقت آمریکا، جیمی کارتر، به امضا رسید، یک مثال مهم از موازنه مثبت در روابط بینالملل است. این توافق، که اولین معاهدهی صلح میان اسرائیل و یکی از همسایگان عربش بود، موجب شد تا مصر به عنوان اولین کشور عرب به رسمیت شناختن اسرائیل پرداخت.
2. همکاریهای منطقهای در آسهآن: سازمان کشورهای جنوب شرقی آسیا (آسهآن) که در سال 1967 تأسیس شد، با هدف افزایش همکاری اقتصادی و حفظ صلح و ثبات منطقهای شکل گرفت. اعضای آسهآن توانستهاند با وجود تفاوتهای فرهنگی و سیاسی، در زمینههای مختلفی مانند تجارت، سرمایهگذاری و امنیت با یکدیگر همکاری کنند.
این مثالها نشاندهندهی قدرت گفتگو، تفاهمنامهها و همکاریهای ملی و بینالمللی برای ایجاد موازنه مثبت و پیشبرد صلح و ثبات هستند. این نمونهها تأکید میکنند که چگونه اقدامات همسو و متمرکز میتوانند به ایجاد جوامعی پایدارتر و امیدوارکنندهتر منجر شوند.
موازنه منفی در سیاست
در مقابل، موازنه منفی اشاره به شرایطی دارد که در آن تنشها و تضادهای سیاسی افزایش یافته و به تفرقه و بیثباتی میانجامد. این وضعیت میتواند منجر به بحرانهای سیاسی، جداییهای اجتماعی، و حتی درگیریهای داخلی شود.
نمونههایی از موازنه منفی عبارتند از:
– تبلیغات سیاسی مبتنی بر نفرتپراکنی و اختلافافکنی
– دخالتهای خارجی با هدف تضعیف دولتهای مستقل
– سوءاستفاده از قدرت برای سرکوب مخالفان
برای مطالعه بیشتر درباره موازنه منفی، میتوان به آثار “رابرت پاتنم” و “استیون لوکس” مراجعه کرد. بهویژه کتاب “سقوط دموکراسی” نوشته لوکس (Levitsky, S., & Ziblatt, D. (2018). How Democracies Die. Crown.) و مقاله “بازی تکبرندهای دموکراسی” توسط پاتنم (Putnam, R. D. (1994). Making Democracy Work. Princeton University Press.) اطلاعات مفیدی ارائه میدهند.
نمونههای عملی از موازنه منفی در سطح ملی
1. بحران سیاسی ونزوئلا: در دهههای اخیر، ونزوئلا با موازنه منفی ناشی از تنشهای سیاسی داخلی، مدیریت نامناسب اقتصادی و بحرانهای انسانی روبرو بوده است.
2. اعمال قوانین سختگیرانه در هنگکنگ: پس از اجرایی شدن قانون امنیت ملی توسط چین در هنگکنگ، آزادیهای مدنی محدود و مخالفان سیاسی به شدت سرکوب شدند، که این امر به موازنه منفی انجامید.
3. ناآرامیهای پس از انتخابات ریاستجمهوری ایران در سال 2009: جنبش سبز ایران، که پس از انتخابات ریاستجمهوری 2008 شکل گرفت، نمونهای از موازنه منفی در سیاست ملی است. اعتراضات گستردهای که به دنبال ادعاهای تقلب در انتخابات آغاز شد، با واکنش سختگیرانه دولت مواجه شد. دستگیریها، سرکوب اعتراضات و فشارهای امنیتی بر مخالفان سیاسی و رسانهها، به تنشهای شدید اجتماعی و بینالمللی دامن زد و برای مدتی نشانهای از عدم ثبات در ایران بود.
نمونههای عملی از موازنه منفی در سطح بینالمللی
1. جنگ تجاری چین و ایالات متحده: اعمال تعرفههای سنگین از سوی ایالات متحده بر واردات چینی به یک جنگ تجاری انجامید که تاثیرات منفی گستردهای بر اقتصاد جهانی داشت.
2. روابط روسیه و غرب: تحریمهای متقابل و رویکردهای مخاصمهآمیز پس از الحاق کریمه توسط روسیه به موازنه منفی در روابط میان روسیه و کشورهای غربی منجر شدهاند.
3. برنامهی هستهای کره شمالی: پیشرویهای کره شمالی در برنامهی هستهای خود، علیرغم مخالفتهای بینالمللی و تحریمهای سازمان ملل، به بیثباتی در شبهجزیره کره و فراتر از آن منجر شده است.
موازنه های منفی چه در سطح ملی و چه در سطح بینالمللی میتوانند به زنجیرهای از واکنشهای متقابل و افزایش تنشها منجر شوند.
موارد زیر نمونههایی از منازعات سیاسی امروزی هستند که میتوان با ایجاد یک موازنه مثبت به حل و فصل آنها امیدوار بود:
1. تنشها در شبهجزیره کره: از طریق گفتگو و مذاکره میتوان به یک موازنه مثبت رسید. اگر کشورهای درگیر مانند کره شمالی، کره جنوبی، چین، و ایالات متحده تلاش کنند تا با ایجاد یک برنامه مشترک برای خلع سلاح هستهای و اقدامات اعتمادساز، میتوانند به یک فضای همکاری و تفاهم دست یابند که این میتواند به کاهش تنشها منجر شود.
2. برنامه هستهای ایران: تداوم گفتگوها میان ایران و قدرتهای جهانی با هدف دستیابی به یک توافق جامع هستهای میتواند به عنوان یک موازنه مثبت عمل کند. تلاش برای بازگشت به تعهدات برجام و استفاده از ابزارهای دیپلماتیک برای حل اختلافات میتواند به استقرار ثبات در منطقه کمک کند.
3. تنشها میان اوکراین و روسیه: یک موازنه مثبت میتواند از طریق میانجیگری بینالمللی و تلاشهای دیپلماتیک برای رسیدگی به نگرانیهای امنیتی هر دو طرف و همچنین بررسی امکانات ارائه تضمینهای امنیتی به وجود آید. گفتگوهای سازنده و مصالحهجویانه میتواند به کاهش تنشها و جلوگیری از وقوع درگیریهای نظامی کمک کند.
این نمونهها نشان میدهند که با استفاده از ابزارهای دیپلماتیک، میانجیگری و مذاکره، و با در نظر گرفتن منافع مشترک، میتوان به تعادلهای مثبت دست یافت که به حل و فصل منازعات کمک میکند و به ثبات و صلح پایدار منجر میشود.
محمد مصدق موازنه مثبت یا منفی؟
دوره نخستوزیری محمد مصدق، که از سال ۱۳۳۰ تا ماجرای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در ایران ادامه داشت، با چالشهای اقتصادی و سیاسی فراوانی همراه بود. مصدق، که به دلیل سیاستهای ملیگرایانه و تلاش برای ملی کردن صنعت نفت شناخته شده است، توانست در اوایل دوران نخستوزیریاش بودجهای موازنهای تهیه کند که به عنوان “موازنه مثبت مصدق” شناخته شد. این موازنه، با کاهش هزینهها و تمرکز بر منابع داخلی، تلاش داشت تا اقتصاد کشور را از وابستگی به داراییهای خارجی مستقل سازد.با این حال، بعد از رفراندوم ۱۲ مرداد و تحولات سیاسی که منجر به سقوط دولت مصدق شد، شرایط اقتصادی ایران وارد فاز جدیدی شد. پس از رفراندوم و در پی مخالفتها با سیاستهای مصدق و بحرانهای ایجاد شده در پی تنشها با بریتانیا و قطع شدن فروش نفت، اقتصاد ایران به شدت آسیب دید و دولت بعدی ناچار به اتخاذ رویکردهای متفاوتی بود.همچنین، در روز ۲۵ مرداد ۱۳۳۲، مصدق دستور انحلال مجلس را صادر کرد، که این اقدام بدون شک بر پیچیدگیهای وضعیت سیاسی و اقتصادی کشور افزود و موجب واکنشهای داخلی و بینالمللی شدیدی گردید. این اقدام او توسط پادشاه و مخالفان سیاسی به عنوان نقض قانون اساسی تلقی شد و زمینهساز ماجرای ۲۸ مرداد و بازگشت شاه به امور اجرایی شد. نتیجه این تحولات سیاسی، که در نهایت به برکناری مصدق انجامید، نه تنها پایانی بر دولت وی بود، بلکه بازگشت اقتصاد ایران به دوران پر فراز و نشیبی شد. این تغییرات سرنوشتساز، تأثیرات عمیقی بر جامعه، سیاست و اقتصاد ایران گذاشت که تا سالها بعد قابل مشاهده بود.
پس از کودتای ۲۵ مرداد و بازگشت شاه به امور اجرایی، ایران شاهد تغییرات قابل توجهی در اقتصاد خود بود. در ابتدا، اقتصاد ایران با چالشهای ناشی از بحرانهای سیاسی و اقتصادی دوران مصدق و تحریمهای نفتی روبهرو بود که تورم و نوسانات قیمتی را به دنبال داشت. با این حال، اطلاعات دقیق و آمار مربوط به شاخص تورم و قیمتها در دلار در آن دوره به راحتی در دسترس نیست و نیاز به تحقیقات تخصصی در منابع تاریخی و اقتصادی دارد.امیرعباس هویدا که از سال ۱۳۴۳ تا ۱۳۵۶ نخست وزیر ایران بود، سیاستهای اقتصادی خود را در دورهای آغاز کرد که اقتصاد ایران با بهبود قیمتهای جهانی نفت و افزایش درآمدهای نفتی رو به رشد گذاشت. دولت هویدا با سرمایهگذاری در زیرساختها، صنعتیسازی و توسعه خدمات اجتماعی، تلاش کرد تا رشد اقتصادی ایران را تسریع بخشد.این دوره از تاریخ ایران، که به “دوران بزرگترین رشد اقتصادی” معروف است، در آن زمان با افزایش نرخ رشد اقتصادی به طور متوسط بالای ۱۱٪ در دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ شناخته میشود. افزایش درآمدهای نفتی به دولت اجازه داد تا برنامههای عمرانی گستردهای را اجرا کند. این برنامهها شامل توسعه شبکه راهها، بهبود سیستم بهداشت و درمان، ایجاد صنایع جدید، و توسعه آموزش بود.
نتیجهگیری
در نهایت، موازنه مثبت و منفی در سیاست به عنوان نیروهای موازی و متضادی عمل میکنند که تأثیر عمیقی بر پویاییهای سیاسی دارند. موازنه مثبت میتواند به توسعه و پیشرفت منجر شود در حالی که موازنه منفی ممکن است به ناپایداری و تنش منتهی شود. درک و مدیریت این تعادلها برای هر جامعهای به منظور رسیدن به اهداف بلندمدت ضروری است.